سرویس جهان مشرق- ۳۵۱ از ۵۷۷ کرسی مجلس فرانسه به حزب نوپای امانوئل مکرون، رئیسجمهور جدید این کشور رسید در حالی که برای کسب اکثریت، تنها به ۲۸۹ کرسی نیاز داشت. ۱۶ ماه پیش، حزبی با نام «پیشرو» وجود نداشت و حالا دولت و مجلس فرانسه را تنها با حدود ۷.۳ میلیون رأی در اختیار دارد (با احتساب یک میلیون رأی برای متحد آن یعنی جبهه دموکراتیک). رقیب اصلی در انتخابات ریاستجمهوری یعنی جبهه ملی به ریاست مارین لوپن تنها به حدود ۸ کرسی دست یافت.
امانوئل مکرون و همسرش در فاصله یکماه و نیم انتخابات ریاستجمهوری تا انتخابات پارلمان، تلاش کمتری برای تبلیغات میدانی و ظاهرشدن در میان مردم به خرج دادند و به جای آن، افراد مورد نظر خود در حوزههای انتخابیه سراسر کشور را تعیین کردند زیرا قرارگرفتن یک رئیسجمهور در کنار مجلس مخالف، آن هم رئیسجمهور جوانی مانند مکرون، از هماکنون به معنای باخت در دوره پنج ساله آتی بود. اما الان و با این پیروزی مجدد که پس از دو دور انتخابات در دو یکشنبه گذشته به دست آمد، کار او برای پیشبرد برنامههایش راحتتر شده است. تغییر قانون کار و مزایای شغلی و بیکاری که در دوره فرانسوا اولاند بارها موجب اعتصابهای سراسری و تظاهرات خشونتآمیز شد، مهمترین دستور کار او به عنوان وزیر اقتصاد پیشین است.
پیروزی او به عنوان یک حزب میانهرو جدید ساختار حزبی فرانسه را تحت تأثیر قرار داد و بازی جدید را آغاز کرد. دو رقیب اصلی در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری، هیچکدام از دو حزب اصلی فرانسه یعنی جمهوریخواهان و سوسیالیستها نبودند. او اکنون میتواند حلقه انتقال مدیریت کشورش و حتی قارهاش به نسل جدیدی از سیاستمداران باشد، نسلی که ماکرون و حزب تازهتأسیسش با نگاه میانهرو، تخصصی و فراحزبی میتوانند نماینده شاخصی از آنها باشد. رکوردزنی ۳۸ درصدی بانوان در تصاحب کرسیهای مجلس و اینکه نیمی از نامزدهای حزب پیروز اساساً در عرصه سیاسی شناختهشده نبودند نیز نشان از پوستاندازی است.
این البته نه به معنای پایان حزببندیهای پیشین اما اولاً نشانه افزایش نقش یک اتحادیه منطقهای در مسائل داخلی و ملی است و ثانیاً نشان از مأموریت دشوار اما ممکنِ مکرون برای جذب هواداران احزاب پیشین است.
چهار نشانه آشکار برای مأموریت دشوار مکرون در ایجادانقلاب در ساختار حزبی فرانسه و تقویت جایگاه میانهروها در بازی سیاسی وجود دارد:
۱- رأینیاوردن چپگرایان چیز عجیبی نبود، آنها تنها ۳۴ کرسی را از آن خود کردند زیرا فرانسوا اولاند با خرابکاریهای خود با محبوبیت تکرقمی از الیزه رفت و حزبش را در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس با چالش مهلکی مواجه کرد. میماند راستگرایان که در انتخابات پارلمانی توانستهاند نزدیک به 130 کرسی را از آن خود کنند و به بیان دیگر، اگر چه بدترین نتیجه برای این حزب در ۵۰ سال اخیر است اما بالاخره دولت سایه را در ۵ ساله آتی تشکیل میدهند و در کنار مارین لوپن که او نیز بالاخره به مجلس راه یافته، شمشیر انتقاد خود را بالای سر مکرون خواهند گرفت.
بنابر این رأی به مکرون و حزبش در انتخابات ریاستجمهوری و پارلمانی، بیش از هر چیز نه به سایر احزاب به ویژه سوسیالیستها و جبهه ملی بود و ممکن است همین «نه» از سوی جامعه بحرانزده فرانسه پنجسال دیگر در مورد خود او تکرار شود.
۲- مشارکت اندک مردم (حدود ۴۳%) نمیتواند تنها به دلیل مشخصبودن نتیجه از ابتدا توجیه شود. این خیلی فراتر است و به نظر میرسد نوعی نگاه بدبینانه یا ناامیدانه نسبت به جایگاه مجلس و حتی نسبت به میانهروها را نشان میدهد. طبیعی است این حدود ۶۰% از مردم فرانسه که عمده اقشار کمترتحصیلکرده، کمدرآمد و شاغلان یقهآبی را در خود جای داده است، خیلی راحتتر از بقیه تحت تأثیر تبلیغات منفی علیه دولت مکرون در طول ۵ سال آتی قرار میگیرند، تبلیغاتی که از سوی دو حزب باسابقه و با نفوذ، یعنی جمهوریخواهان و سوسیالیستها میدانداری میشود.
ادوارد فیلیپ، نخستوزیر جدید فرانسه در همین مورد گفت: «مشارکت پایین، خبر خوبی برای دموکراسی نیست و نشان میدهد دولت مأموریت دشواری برای موفقیت دارد.» مارین لوپن از این هم تندتر رفت و با یک حساب سرانگشتی اثبات کرد دیدگاههای مکرون در مجموع کشور هنوز در اقلیت است. ژان لوک ملانشون رهبر چپگرایان افراطی که رأی کمسابقه ۱۹ درصدی او در دور نخست انتخابات ریاستجمهوری توجه تحلیلگران را جلب کرده است، کار را از حد گذراند و با زیر سؤالبردن نظام انتخاباتی فرانسه مدعی شد مکرون با این میزان از مشارکت مردم، مشروعیت تغییر قوانین کار را ندارد. او با لحنی تهدیدآمیز اضافه کرد مردم تصمیم گرفتهاند منافع خود را به جای انتخابات از راه «اعتصاب و تظاهرات» پیگیری کنند.
۳- مکرون نباید فراموش کند که علیرغم اکثریت گستردهای که در مجلس به دست آورده، از مجموع آرای مردم در دور نخست، تنها ۳۲% به نفع نامزدهای او و جبهه دموکراتیک به صندوقها ریخته شده است (طبیعی است نامزدها ممکن است با حتی کمتر از این میزان رأی اما به دلیل رأی بیشتر نسبت به نامزد سایر احزاب به دور دوم راه یابند). این یعنی فارغ از کسانی که رأی ندادند و احتمالاً تمایلی به دیدگاههای مکرون نداشتهاند، حتی از میان مشارکتکنندگان نیز نزدیک به ۷۰% با او مخالف بودهاند.
۴- فضای سیاسی همواره دستخوش تلاطم است و کناررفتن احزابی که در دو قطب چپگرا و راستگرا قرار دارند، تقریباً محال است. احساسات سیاسی در حوادث و تحولات مختلف برانگیخته میشود و رفتار احساسی، بیش از هر چیز به قطبی شدن میل دارد.
جمعبندی
با توجه به چهار مورد بالا، به نظر میرسد مکرون با یک دولت و مجلس همدست، همه آنچه که نیاز داشته است، برای اجرای برنامههایش در اختیار دارد و کوچکترین ناکامی را نمیتواند توجیه کند. او تنها همین ۵ سال را فرصت دارد تا به ۶۰% از مردم فرانسه، یعنی مردمی که هوادار گروههای دیگر بودند یا به هر دلیل دیگری در انتخابات شرکت نکردند، اثبات کند که میتوان به میانهروها برای خروج از بنبست، اعتماد کرد.
مکرون احتمالاً هم برای گریز از این اتهام و کاهش انتقادات، هم برای نشاندادن رویکرد متفاوت خود نسبت به سایر سیاستمداران پیروز و هم از آن جهت که مجبور است نامزدهای کمتجربه حزب خود در مجلس را (که میانگین سنی نمایندگان را نسبت به مجلی گذشته با ۱۰ سال کاهش به ۴۷ رساندهاند) به بهرهگیری از تجربه نمایندگان باسابقهتر وادارد، در بسیاری از لوایح و طرحها به نظر احزاب دیگر نیز اهمیت خواهد داد، گر چه برای تصویب برنامههایش در مجلس از اکثریت لازم برخوردار است.
امانوئل هماکنون در حال مشورت با چند عضو باسابقه مجلس است که در آستانه انتخابات به حزب او پیوستند تا برای پارلمان و کمیسیونهایش رئیس انتخاب کند. جناحهای شکستخورده اما در فکر تعیین رؤسای جدید برای حزب خود هستند.
منابع
https://www.theguardian.com/world/2017/jun/18/emmanuel-macron-marches-on-majority-french-parliament
http://www.telegraph.co.uk/news/2017/06/19/french-election-results-new-parliament-looks-macrons-new-party
http://www.politico.eu/article/4-takeaways-from-the-french-parliamentary-election